سلام
این وبلاگ تازه درست شده تا چند وقت دیگه کامل میشه
ممنون از شما
|
|
|
گفتم تو را نبخشم گفتی که بی گناهم
اما چرا برایت بیگانه شد نگاهم ؟
در روزهای شیرین همواره با تو بودم
با من چرا نماندی در این شب سیاهم ؟
|
|
|
ساعت ۳ شب بودکه صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد پشت خط
مادرش بود پسر با پرخاش و عصبانیت گفت:چرا این وقت شب مرا از
خواب بیدار کردی؟
مادر گفت:۲۰ سال پیش در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی
فقط خواستم بگویم تولدت مبارک
پسر از اینکه دل مادرشو شکسته بود تا صبح خوابش نبرد
صبح سراغ مادرش رفت وقتی داخل خانه شد
مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت....
ولی مادر دیگر در این دنیا نبود

در زندگی سه چیز صدا نداره :
مرگ فقیر
ظلم غنی
چوب خدا
|
|
|
|
|
|
این " جانی " كه میگویی
جانم را می گیرد...!
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
موقعی كه نیستی....
دمار از روزگارم در می آورد!!!!

.: Weblog Themes By Pichak :.